چــِرت نوشتــ هایِ یک ذهنِ خـــسته

۰۲
تیر
۹۹

کتاب جهان هستی هوایت دارد درباره ی تبدیل ترس به ایمان است... چند صفحه اش را خواندم می‌گوید ابتدا ترس هایت را پیدا کن چیزهایی که بیشتر از همه فرافکنی میکنی... داستان هایی که ترس ها در وجود شما می‌اندازند را ببینید... آن هارا بپذیر و قبول کن.. این نیمه ی بیشتر راه است..ترس ها و ادم ها را شکل تکالیف ببین که چه چیزهایی باید ازشان یاد بگیری... حالا وقت رها کردن و تسلیم شدن است... ادامه ی راه را شاد بمان.... شادی همیشه در مسیر درست است.

 

از خواندن همان صفحه ی اول توانستم بزرگترین ترسم را پیدا کنم... داستان هایی که از وقوع آن در ذهنم ساخته بودم را هم چنین... آرامشی که از اعتراف به خودم گرفتم باورنکردنی بود... امتحانش کنید

  • misS Adele
۰۲
تیر
۹۹

برای روزهای تابستان چندکتاب فقط با درنظر گرفتن عنوانش آن انتخاب کردم و ازشون اسکرین گرفتم حتی به این هم توجه نکردم که یکیشان را با ترجمه ی متفاوت دارم.. و عجیب آنکه دوستی وقتی لیست کتاب‌ها رو دید بدون اطلاع من آنهارا از جایی با تخفیف برایم سفارش داد و دو روز بعد رسیدند... هنوز هیچ کدام را شروع نکردم فقط مقدمه ای از هرکدام را خواندم.. موضوعشان تقریبا شبیه به هم است  برای چیزی که اینروزا بیشتر از هرچیزی بهش احتیاج دارم.. امید به آنکه روزهای خوب در راه است 

کاش وقتی بیست ساله بودم می‌دانستم 

شجاع باش دختر

با اطمینان میدانم که (اپرا وینفری)

عیبی ندارد اگرحالت خو‌ش نیست

جهان هستی هوایت را دارد

  • misS Adele
۰۱
تیر
۹۹

یک سال و نیم از پست آخرم می‌گذرد.. نمیدونم چی شد که دوباره هوس نوشتن زد به سرم.. البته همیشه مینویسم.. همه افکارم رو پرت میکنم روی کاغذ و دوباره پاک میکنم و دوباره مینویسم تا دیگه کاغذش قابل استفاده نباشه و برم سراغ کاغذ بعدی

یک سال گذشته همه ی اطرافم و خلوت کردم و فقط با خودم تنها شدم.. نوشتم و نوشتم.. کتاب خواندم پادکست و دوره های مختلف گوش کردم برای فراموش کردن... رنج نکشیدن

اما کتاب آخری که خوندم حقیقت تلخی رو میگه

((آنچه از دست رفته است برنخواهد گشت... این جا درون این حقیقت هیچ چیز زیبایی وجود ندارد پذیرش مهم ترین چیز است.. درد دارید دردتان بهتر نمی‌شود 

بعضی چیزها را نمی‌توان درمان کرد.. فقط باید آن هارا به دوش کشید...))

اما رنج به دوش کشیدن را باید چه کرد؟

  • misS Adele
۲۴
فروردين
۹۸

نزدیک دوسال از آخرین پستم میگذره.... دوسالی که تو یه چشم بهم زدن گذشت و از طرفی زندگیم رو هم زیر و رو کرد...مهر تا آذر 97 سختترین روزای زندگیم بود... روزایی که باید یه تصمیم مهم میگرفتم و وسط یه دوراهی سخت گیر کرده بودم... یه طرفش دلم بود و کلی خاطره.. یه طرفش عقلم بود و یه اینده ی شاید خوب.... اولش راه دوم رو انتخاب کردم... ولی هرچی که گذشت دیدم من آدم دست کشیدن از دلم نیستم.... روزایی که جز گریه و دعا هیچ کاری ازم برنمیومد و فک میکردم که باید تسلیم سرنوشتم بشم و همه چیو قبول کنم شاید با گذشت زمان حال دلمم خوب شد...نمیدونم چقد گذشت که باخودم فکر کردم و یهو ب خودم اومدم و دیدم از اول این بدبختیا مقصر همش خودم بودم و از خیلی قبلترش میتونستم جلوش رو بگیرم اما ب جای همه ی اینکارا ترجیح داده بودم تسلیم بشم و بگم سرنوشتم همین بوده و کاریش نمیشه کرد....3،4 ماه میگذره از تصمیمای مهمی ک گرفتم... تا اینجاش هرچی که خوب نبوده ولی حداقلش ارامش داشتم:) از خدا میخام هیچوقتم پشیمون نشم.. چون دیگه راه برگشتی نیست

خدایا شکرت.. . 

  • misS Adele
۲۸
مرداد
۹۶

همه اون چیزایی که ازشون میترسیدی سرت بیان....

  • misS Adele
۱۲
ارديبهشت
۹۶


 «من معلّم هستم» 

هرشب از آینه ها می‌پرسم :

به کدامین شیوه ؟

وسعت ِ یاد ِ خدا را

بکشانم به کلاس؟

بچه ها را ببرم تا لب ِ دریاچه یِ عشق؟

غرق ِ دریایِ تفکّر بکنم؟

با تبسّم یا اخم؟

«من معلّم هستم»

نیمکت ها نفس ِ گرم ِ قدم‌هایِ مرا می‌فهمند

بال هایِ قلم و تخته سیاه 

رمز ِ پرواز ِ مرا می‌دانند

سیب ها دست ِ مرا می‌خوانند

«من معلّم هستم»

درد ِ فهمیدن و فهماندن و مفهوم شدن

همگی مال ِ من است. 



 روز معلم خجسته باد


+البته هنوز نیمچه معلمم :))

  • misS Adele
۰۱
اسفند
۹۵

امروز داشتم ی رمان میخوندم...درباره دختری بود که یهو میفهمه سرطان داره و فقد 6ماه زنده اس...میفهمه ک تاحالا از زندگیش هیچ لذتی نبرده قدرشو ندونسته ...سعی میکنه از فرصت باقیماندش همه ی استفاده رو ببره و تک تک لحظه هاشو قدر بدونه..بره دنبال ارزوهاش و خیلی از اولین بارها رو تجربه کنه

نمیدونم چرا این رمان اینقدر منو ب فکر برد...اینکه تاحالا از زندگیم هیچ لذتی نبردم...فقد منتظرم روزای خوب برسه غافل ازینکه روزای خوب همینایی بود ک گذشت و دیگه برنمیگرده...از کجا معلوم ک من کمتر از 6ماه وقت نداشته باشم؟مرگ ک خبر نمیکنه...یهو میاد و میبینم ک تو عمر 20سالم هیچ کاری نکردم و ب هیچ کدوم از هدفام نرسیدم هیچ وقتم خوشحال نبودم..چرا همین الان همه لحظه هامو قدر ندونم...شاید اخرین بهاری باشه ک میبینم..کاش بتونم یخورده زندگی کنم ک دیگه حسرت روزای رفته رو نخورم

 

پ.ن:امروز انگار حال و هوای همه چی شبیه رمانم شده...این متنم الان دیدم

 


گاهی برات یه اتفاق غیر منتظره پیش میاد که تا مدت ها از ذهنت بیرون نمیره. ماشینی که بعد یه ترمز طولانی، دقیقا کنار زانوت متوقف میشه.. حس و حال آدم بعد فرود اضطراری پروازی، که تو رو حسابی ترسونده باشه، نجات پیدا کردن از دل ساختمونی که آتیش گرفته.. یا گذروندن یه دوره بیماری سخت و مهلک. 
آدم تو اون شرایط، وقتی برمیگرده و پشت سرش رو میبینه، به این فکر میکنه که چقدر #آخرین ها میتونه راحت اتفاق بی افته.

هر عکسی که از تو گرفته میشه یا میگیری، هر چیزی که مینوسی، پیش هر کسی.. هر جایی که میری، هر صحبتی هر نگاهی هر بوسه ای میتونه #آخریش باشه. 
فکر کردن به این چیزها میتونه خیلی روحیه ی آدم رو تغییر بده. انگار زندگی معنای عمیق تری به خودش میگیره و روزمَرِگی از بین میره. هرچیزی برای آدم عجیبه و میشه نگاه تازه ای داشت بهش.
اینجور وقت ها حتی بدمزه ترین غذاهارو میشه با اشتیاق خورد و به طولانی ترین قهرها پایان داد چون ارزش ها برات تغییر میکنه.

باید بدونی که اگر هرچیزی تا الان #آخرین نبوده دلیلش تویى، که هستی هنوز که لحظه میسازی برای خودت و اطرافیانت و اگر #آخرین ها برات اتفاق بی افته، تصویری که از تو برای اطرافیانت میمونه، آخرین لحظه هاییه که تو هیچوقت فکر نمیکردی #آخریش باشه.


#امیرعلی_ق

پ.ن:شما تاحالا ب این فک کردین اگه 6ماه از زندگیتون مونده باشه چیکار میکنین؟

  • misS Adele
۲۷
دی
۹۵

شیرین ترین لحظه های زندگیم همیشه تو خوابام بودن....نمیدونم چیز خوبیه که خوابام خیلی شیرینن یا بده ک زندگیم مث خوابام نیس

  • misS Adele
۳۰
آذر
۹۵


ثانیه ها 

گاهی 

سرنوشت جدیدی را رقم زده اند...

به یلدا فکر می کنم 

و شصت ثانیه وقت اضافی 

شاید در یکی از ثانیه هایش 

درب را بکوبند 

و تو 

برگشته باشی 


#بهنام_محبی_فر


اولین یلدایی که قراره تنها باشم :( دلم خونه رو میخاد

  • misS Adele
۰۹
آبان
۹۵


یک روز از همین روزها

دست خودم را میگیرم و 

میبرم یک جای دنج!

اول سیلی محکمی به خودم میزنم 

بعدش میگویم آرام باش دیوانه!

هیچ کس در هیچ کجای این کهکشان مسخره به انتظار تو 

ننشسته است!!

با خودت کنار بیا

قبول کن که زندگی را 

بیش از حد احساسی‌اش کردی

قبول کن که زندگی این همه احساس را

نمیداند چه کند!

تو محکومی!!

به جرم حمل احساس بیش از حد...


#محسن_دعاوی

  • misS Adele