چــِرت نوشتــ هایِ یک ذهنِ خـــسته

جرات یا حقیقت....

پنجشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۵، ۰۶:۵۴ ب.ظ


هم در هوای ابری آبان دلم گرفت

هم در سکوت سرد زمستان دلم گرفت


امروز جمعه نیست، ولی با نبودنت

مانند عصر جمعه ی تهران دلم گرفت...


#مجید_ترکابادى

دیشب ساعت 1/5 تصمیم گرفتیم جرات یا حقیقت بازی کنیم....ازونجا که وضع اتاق به شدت به هم ریخته و نابسامان بود هرکس جرات رو انتخاب میکرد باید در مرحله اول کل اتاق رو تمیز میکرد....اینجور شد ک همه حقیقت رو انتخاب میکردن...هیچوقت فکر نمیکردم شادترین آدمی ک نزدیکمه این همه درد و رنج کشیده باشه...اونقدری که توی تصورم نمیتونه بگنجه..اونقدر که 14 ساعت رو دارم با ی بغض بزرگ میگذرونم و نه میتونم گریه کنم ن میشه فراموشش کرد...الان ک فکر میکنم خداروشکر میکنم ک هیچ مشکل بزرگو غیرقابل حلی توی زندگیم ندارم...شاید دیشب یه فرصت بود تا موقعیتش پیش بیاد تا همه چیزیو ک خیلی وقته میخان و نمیتونن بگن رو راحت اعتراف کنن....واقعا الان ب این جمله رسیدم ک میگن هرچی خنده هات بلندتره دردت عمیقتره....

  • misS Adele

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی