چــِرت نوشتــ هایِ یک ذهنِ خـــسته

۲۹
ارديبهشت
۹۵

همیشه به قصد نوشتن یه موضوع دیگه میام اما چیزی ک در نهایت ثبت میشه چیز دیگه ایه...نمیدونم تا حالا این حس رو تجربه کردین یا ن..اینکه حس کنی خالی از هر چیزی هستی اینو هم توی قلبت حس کنی هم توی مغزت...یه جور گیجی دائم...اینکه توی قلبت دنبال حسی بگردی یا توی مغزت دنبال یه خاطره.....نمیدونم با این خالی‌‌ بودن باید چیکار کنم...چیز خوبیه یا بد.. اینکه روزها فکر کنی ببینی الان دقیقا چ حسی داری؟دلت برای خانوادت ک چندماهه ندیدیشون تنگ شده یا ن ؟ولی حتی با دیدن عکساشون هیچ حسی توی قلبت تازه نشه..شاید دارم الزایمر میگیرم...نمیدونم اثرات اینجوری داره یا ن..


+امیدوارم کسی چرت و پرتامو نخونه...پست شاید موقت

  • misS Adele
۱۴
فروردين
۹۵

بدترین و مزخرف ترین عید رو تجربه کردیم...!

عید خوبی نبود ولی امیدوارم سال خوبی باشه....

تنها خوبیش این بود عکسای قشنگی گرفتم :)

نه دوس داشتم که تطیلات ب این شکل بگذره نه میخاستم تموم شه و دوباره ب کلیشه های قبلی برگردم...کاش فردا نیاد...

  • misS Adele
۲۵
اسفند
۹۴

هیـــچوقت نفهمیدم چارشنبه سوری ینی چی :| همیشه نزدیک چارشنبه سوری با برنامه ها و حوادثی که تلویزیون از این روز نشون میداد جرات نمیکردم حتی توی حیاط قدم بزنم...ازونجا که میدونستم کلا ادم خوش شانسیم خونه موندن رو ترجیح میدادم به بیرون رفتن و ترکیدن یه ترقه یا بمب زیر پام و کور شدن یا قطع عضو..کلا ادم منفی نگریم!

امسال اولین سالیه که هیچ حسی به عید ندارم...یادمه هرسال اینموقه هرروز واسه سفره هفت سینم نقشه میکشیدم..تخم مرغای خوشگل رنگ میکردم و به سبزم میرسیدم و کلی کارای دیگه..

امسال کل فعالیتم برای سال نو شدن پاشیدن یه خورده بذرشاهی روی ظرف پر از پنبه بود..باورم نمیشه ک حتی هیچ ذوقی هم برای خرید عید ندارم...اما متاسفانه و احمقانه هنوز امیدوارم که تا موقه ی تحویل سال یه بمب تو مغزم بترکه و تمام اتفاقای سال اخیرو فراموش کنم..این پوسته ی افسرده و همیشه ناراحت ازم جدا شه و بشم همون دختری که فقد بلد بود کتاب راز بخونه و سایتای قانون جذب بره و هرروز یه کار جدید برای بهتر شدن زندگیش کنه

باورم نمیشه ب اینجا رسیدم..خودم دیگه از خودم خسته شدم..این یک سال اخیر اینقد که درگیر دنیای مجازی و افکار ناامید کننده بودم که حس میکنم کم کم حافظم ضعیف شده..چشامم ضعیف ترشده و هنوز متنفرم از عینک زدن..به سوی کوری پیش میرم:/این یه سال اخیر حتی یه کتاب مفید هم جز چنتا رمان چرتِ ابکی نخوندم..یعنی کلا هیچ قدم مثبتی جز گند زدن برای خودم برنداشتم

کاش ۹۵ یه خورده مهربونتر باشه...!ـ

  • misS Adele
۲۴
اسفند
۹۴

اولین بار ۱۴سالم بود که وارد دنیای مجازی شدم و وبلاگ زدم...صب تاشب درحال گشت و گذار توی وبلاگای مختلف بودم و کامنت های تبلیغی گذاشتن...اسمشم گذاشته بودم "عاشقی ممنوع"....بحث فقد جوگیری بود و بس...هدف هم زیاد شدن کامنتای وبلاگ من از دوستام بود و دیگر هیچ...بعد از اون هرسال یه وبلاگ زدم و بعد از چندوقت خسته که میشدم ولش میکردم..اما الان بعد از گذشت ۶سال و دور زدن توی همه ی اپ ها و مسنجرهای مختلف حس میکنم واقعا به اینجا احتیاج دارم...دیگه اون بچه ی ۱۴ساله نیستم...حتی یه دختر ۲۰ساله هم نیستم،فقد دلم میخاد حرفایی رو که به هیشکی نمیتونم بزنم رو بیام اینجا بنویسم..

+این وبلاگم یه سال و خورده ای پیش زدم واقعا هم نمیدونم چرا اسمشو گذاشتم my myth!!!

  • misS Adele
۱۳
تیر
۹۳

1

"دوبـــاره" لــبَـخـنَـد بِــزَن :)

اَز هَــمـــان هــایــی کــه نــشــان مــیدَهَــد یـک روی زنــدگــی هَنوز

کَشـــف نَــشُــده است.


"خدا" یـــدونـــه ای ^_^


  • misS Adele